درست است که سند شماره NSC ۲۶/۲ تبیین کننده راهبرد آمریکا در قبال ذخایر و صنایع نفت منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ بود، اما اسناد وزارت امور خارجه انگلیس نشان میدهد لندن نیز از این سند اطلاع داشته است و به طور جدی از آن حمایت کرده است. حتی انگلیسیها مطلب دیگری را نیز از جانب خود بر محتویات این سند افزودند و تاکید کردند ارتش انگلیس، از جمله نیروی هوایی سلطنتی این کشور، کارکنان شرکت نفت را در این مهم یاری خواهند داد.
خبرگزاری اسپوتنیک تصویری متعلق به ۱۳ دسامبر سال ۱۹۵۳ را ارائه داده است که در آن جمعیت طرفداران محمد مصدق، نخست وزیر وقت ایران، در تهران تجمع کرده و تصویر آیت الله کاشانی، یکی از حامیان پرقدرت رژیم مصدق، را حمل میکنند. اسناد مربوط به دخالت داشتن آمریکا در سرنگونی دولت محمد مصدق در کودتای مورد حمایت آمریکا در سال ۱۹۵۳، در ژوئن ۲۰۱۷ و بعد از خارج شدن از طبقه بندی منتشر شد.
اما برنامههای انگلیس با یک مشکل مهم روبرو بود. مقامات انگلیسی در اسناد داخلی خود به این مشکل مهم و عمده اشاره کردند. قدرت امپراتوری بریتانیا در حال افول بود و نفوذ این کشور در منطقه در حال کاهش بود. انگلیسیها دیگر کنترل انحصاری گذشته را بر تولید و پالایش نفت در کشورهایی مانند ایران و عراق نداشتند. برای مثال، شرکت نفت عراق که متعلق به انگلیسیها بود بزرگترین مجتمع و تاسیسات نفتی عراق، یعنی تاسیسات نفتی کرکوک، را در اختیار داشت، اما این دولت عراق بود که کنترل پالایشگاههای مهم این کشور در بصره و بغداد را در دست داشت.
درباره ایران وضع از این هم بدتر بود و انگلیسیها دیگر نفوذ گذشته را بر صنایع و ذخایر نفت این کشور نداشتند. حتی هنگامی هم که کودتای تحت امر آمریکا و انگلیس به سرنگونی دولت محمد مصدق و روی کار آمدن دوباره شاه طرفدار غرب منتهی شد و انگلستان از طریق شرکت نفت بریتیش پترولیوم بار دیگر بر صنعت نفت ایران پنجه افکند، تهران کنترل شماری از تاسیسات نفتی خود را در اختیار گرفت و در راستای ایجاد تاسیسات نفتی بیشتر در این کشور حرکت میکرد.
مقامات انگلیسی از این نگران بودند که دخیل کردن کارکنان شرکت نفت در هر یک از دو کشور ایران و عراق در این توطئه میتواند خطر نشت اخبار درباره عملیات ‹‹انکار›› را افزایش دهد. همچنین، مقامات انگلیسی بعید میدانستند که دولتهای هر یک از این دو کشور، با وجود هم پیمانی با لندن، با چنین اقدامی موافقت نمیکردند.
-گزینه هستهای
در سال ۱۹۵۵ راه حل بالقوهای برای مواجهه با این شرایط بغرنج مطرح شد. در آن سال، انگلیسیها به انجام آزمایشهای هستهای در صحرای استرالیا روی آوردند. ستاد مشترک ارتش انگلیس در گزارشی اعلام کرده بود گمان میرود استفاده از این تسلیحات میتواند ‹‹کاملترین روش برای نابود کردن تاسیسات نفتی›› در ایران و عراق باشد.
البته، این اسناد نشان نمیدهند که آیا آمریکا به طور مستقیم در این بحثها دخیل بوده است یا خیر؟ با این حال، ستاد مشترک ارتش انگلیس به طور قطع به طور رسمی این تایید را به همراه داشته است که از آمریکا بخواهد تا در صورت حمله اتحاد جماهیر شوروی به ایران، واشنگتن از زرادخانه هستهای خود (برای نابودی) استفاده کند. البته، این موضوع در سال بعد با مقامات آمریکایی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. اقدام هستهای آمریکا به عنوان ‹‹تنها ابزار ممکن برای انکار نفت›› در ایران محسوب میشد.
در این اسناد هیچ گونه اشارهای نشده است که چه واکنشهای ویژهای در این زمینه نشان داده شده است. با این حال، جرج پروسینگ George Prussing، از کارکنان سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) مامور شده بود درباره اجرای طرح ‹‹انکار›› با شرکتهای نفت در خاورمیانه (غرب آسیا) کار کند، برای بررسی میدانهای نفتی ایران روانه منطقه شد. او به بررسی امکان پذیری ابعاد مختلف طرح ‹‹انکار›› مبادرت ورزید.
این فرد به این نتیجه رسید اجرای طرح ‹‹انکار›› از طریق عملیات زمینی و نابودی تاسیسات و میدانهای نفتی بهترین گزینه است و نیازی به استفاده از سلاح هستهای نیست. مقامات انگلیسی با خوشحالی خاطرنشان کردند شمار زیاد و روز افزونی از آمریکاییهایی که در ایران کار میکردند معتقد بودند این چنین سیاستی باید سری باقی بماند و در صورتیکه نیاز به اجرای آن باشد، باید به شکلی موفقیت آمیز اجرا شود. بیل اوتو، از کارکنان شرکت نفتی آرامکوی عربستان سعودی و از کارشناسان سابق خنثی کردن بمب، برای کمک کردن به مقامات انگلیسی روانه شد تا آنها را در زمینه بازنگری در برنامه هایشان درباره طرح ‹‹انکار›› یاری دهد.
در شرایطی که روی آوردن به تسلیحات هستهای برای نابود کردن این تاسیسات نفتی از دستور کار خارج شده بود، راهبرد ‹‹انکار›› ابعاد گسترده تری به خود گرفت و یک پالایشگاه آمریکایی در لبنان، یک تاسیسات نفتی انگلیسی در مصر و یک پالایشگاه ناتمام در سوریه را نیز شامل شد. دو کشور آمریکا و انگلیس مسئولیتهای خود را از منظر جغرافیایی نیز تعیین و مشخص کردند و هر یک از آنها چه مسئولیتی در قبال اجرای این راهبرد بر عهده دارند. در واقع، آمریکا مسئولیت منطقه بی طرف کویت و انگلیس مسئولیت پالایشگاه و خطوط لوله نفت در اسرائیل و ترکیه را عهده دار شد.
با این حال، جرج وبر George Weber، از کارکنان ارشد شورای امنیت ملی آمریکا، در سال ۱۹۵۶ پیشنهاد داد این راهبرد کنار گذاشته شود. او تصریح کرد اتحاد جماهیر شوروی تنها چالش فرا روی غرب در منطقه خاورمیانه نیست. تهدید دیگری که منافع غرب را در خاورمیانه (غرب آسیا) تهدید میکرد ملی گرایی عربی بود و این تهدید رو به رشد بود. نمونه بارز آن را جمال عبدالناصر در مصر دنبال میکرد. این مسئله نیز تهدیدی برای انحصارطلبیهای غرب بر منابع منطقه خاورمیانه محسوب میشد. جرج وبر تصریح کرد دخیل کردن کارکنان شرکت نفت در نابود کردن تاسیسات نفتی میتواند با ریسکها و خطرهای امنیتی همراه باشد. امکان علنی شدن و فاش شدن این ساخت و پاختها وجود داشت. در نتیجه، سیاست و طرح جدیدی تهیه و تدوین شد. این سیاست و طرح در قالب سند شماره NSC ۵۷۱۴ ارائه شد. بر اساس سند جدید، غیرنظامیان هیچ دخالتی در این برنامهها نداشتند و هیچ گونه همکاری با شرکتهای نفتی در این باره نیز دنبال نمیشد. در عوض، هر گونه اقدام علیه تاسیسات و منابع نفتی تنها به قوای نظامی محول میشد. همچنین، مقرر شد تنها در صورت حضور ارتش سرخ شوروی و یا نیروهای نظامی محلی، قوای نظامی آمریکا وارد معرکه شوند.
همزمان، هم انگلیسیها و هم آمریکاییها به صورت جداگانه سیاستهای تکمیلی دیگری را برای ادامه دسترسی خود به نفت ارزان قیمت منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) دنبال کردند. انگلیس بر روی انجام اقدامات پیش دستانه برای حفظ منابع و تاسیسات نفتی منطقه خلیج (فارس) متمرکز شد تا مانع از تسلط یافتن مصر تحت رهبری عبدالناصر بر این منابع و تاسیسات شود. آمریکا نیز بر روی مقابله با عناصر ملی گرای عرب در کشورهای مهم تولید کننده نفت خام متمرکز شد.
این که چه بلایی بر سر این طرحها آمد و آخر و عاقبت آنها چه شد روشن نیست. همچنین، معلوم نیست حکام کشورهای منطقه خاورمیانه چه واکنشی در قبال این طرحها از خود نشان دادند. در واقع، اسنادی که از طبقه بندی خارج شده اند توضیحی درباره این گونه مسائل نداده اند. آخرین باری که در اسناد آمریکاییها به راهبرد ‹‹انکار›› اشاره شده بود در سال ۱۹۶۳ بود. در آن زمان بود که یکی از کارکنان دفتر جان اف کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا، از وزارت امور خارجه این کشور سئوال میکند که آیا سند NSC ۵۷۱۴ جزو سیاستهای دولت آمریکا محسوب میشود یا خیر؟
البته، معلوم نیست که آیا وزارت امور خارجه آمریکا به این پرسش پاسخ داده است یا خیر و اگر هم جواب داده است متن آن هنوز در اختیار عموم قرار نگرفته است.
در نتیجه، معلوم نیست آن سیاست چه موقع از دستور کار خارج شد. این احتمال وجود دارد که سند شماره NSC ۵۷۱۴ در دهههای بعد با اصلاحاتی همراه شده باشد و یا این که به طور کامل از دستور کار خارج شده باشد. با این حال، این اولین باری نبوده است که غرب در زمینه ‹‹حمله اول›› هستهای به اتحاد جماهیر شوروی برنامه ریزیهایی انجام داده است. در سال ۱۹۴۵ و در شرایطی که جنگ جهانی دوم به پایان خود نزدیک میشد، وینستون چرچیل، نخست وزیر وقت انگلیس، از فرماندهان بلند پایه ارتش کشورش خواست طرحی جنگی را به طور سری آماده کنند. این طرح نحوه به راه انداختن یک جنگ تمام عیار را علیه اتحاد جماهیر شوروی در ا در حالی بود که شمار نیروهای شوروی در اروپا به بیش از ۱۱ میلیون نفر میرسید. غربیها برای آن که کمبود نیروهای خود را جبران کنند به استفاده از نازیهای دربند در ارتش خود برای مقابله با روسها اندیشیده بودند. آنها همچنین اندیشه استفاده از سلاح هستهای برای در هم کوبیدن نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در اروپا را نیز در ذهن پرورانده بودند.
اما خوش شانسی آن جا بود که برنامه ریزان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که اجرای چنین طرحی کاملا غیرممکن است، به ویژه آنکه انجام چنین طرحی به همراهی و تبعیت کامل آمریکا منوط بود.
با این حال، وینستون چرچیل طرح مزبور را به هری ترومن، رئیس جمهور آمریکا، ارائه داد. البته، چرچیل در توضیح این طرح تصریح کرده بود که این طرح برای استفاده در یک شرایط کاملا فرضی و اضطراری تهیه شده است. ترومن در جواب اعلام کرد آمریکا در این چنین عملیاتی شرکت نخواهد کرد. به این ترتیب بود که مسئله از دستور کار خارج شد.
وزارت دفاع آمریکا (پروپای مرکزی و شرقی و به دنبال آن حمله به خاک شوروی ترسیم میکرد.
هنگامی که آلمان تسلیم شد، تعداد نیروهای اتحاد شوروی و آمریکا در اروپا به یک اندازه نبود. انگلیس و آمریکا روی هم رفته کمتر از چهار میلیون نظامی در اروپا داشتند که البته اکثر آنها نیز آمریکایی بودند. آمریکاییها در نظر داشتند نیروهایی را که در اروپا دارند به جبهه شرق در ژاپن گسیل دارند. ایننتاگون) در دهه ۱۹۵۰ نیز طرحهایی را برای به راه انداختن یک جنگ هستهای علیه اتحاد شوروی تهیه کرد که بر اساس آنها، ۱۲۰۰ شهر و ۱۱۰۰ فرودگاه در اروپای شرقی، اتحاد جماهیر شوروی و چین هدف قرار میگرفتند. بر اساس طرحهایی که پنتاگون تهیه و تدوین کرده بود شهرهای مسکو و لنینگراد هدف حمله قرار میگرفتند. همچنین، هواپیماهای بی. -۴۷ که در انگلیس، مغرب و اسپانیا مستقر بودند کار حمل بمبهای هستهای برای اجرای این سناریو برعهده داشتند.
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : سیاسی و بین الملل , ,